Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-04-29@23:34:37 GMT

چه کسی از مارتین هایدگر می ترسد؟

تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۴۹۵۱۶

چه کسی از مارتین هایدگر می ترسد؟

فرارو- "داریا دوگینا" روزنامه نگار و فعال سیاسی ۲۹ ساله در ۲۰ آگوست ۲۰۲۲ در حدود ۱۹ کیلومتری حومه مسکو با یک خودروی بمب‌گذاری شده، ترور شد. دوگینا دختر "الکساندر دوگین" ایدئولوگ و فیلسوف راستی بود که تصور می‌شد بمب برای از بین بردن او کارگذاری شده بود. دوگین هم چنین محققی هایدگرشناس بود: "مارتین هایدگر" فیلسوف آلمانی قرن بیستمی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منابع اطلاعاتی در ایالات متحده بر این باورند که این بمب گذاری ممکن است با چراغ قرمز مقام‌های دولتی اوکراین صورت گرفته باشد. کرملین اطمینان دارد چنین بوده است.

به گزارش فرارو به نقل از نیواستیتسمن؛ دوگین برای نخستین بار هایدگر را در دهه ۱۹۸۰ میلادی کشف کرد. او در آن زمان یک جوان باهوش، بیقرار و قدری دیوانه بود که خود را در آخرین روز‌های خاکستری از عمر اتحاد جماهیر شوروی در اتاقی تاریک حبس کرده بود و آثار فلسفی مطالعه می‌کرد. آثار هایدگر در روسیه در دسترس نبود. با این وجود، دوگین میکروفیلمی از "هستی و زمان" (چاپ شده در سال ۱۹۲۷ میلادی) شاهکار هایدگر را یافته بود. او به یک میکروفیلم خوان دسترسی نداشت بنابراین، پروژکتور فیلم دستی درست کرد و سخنان هایدگر را که بر روی دیوار بالای میزش پخش شده بود مطالعه می‌کرد و مجذوب ایده‌هایی شد که پیش رویش قرار گرفته بود.

دوگین گاهی اوقات "مغز پوتین" نامیده می‌شود؛ اگرچه هرگز مشخص نشده که خط فکری او تا چه اندازه به طور مستقیم  با کرملین مرتبط است. همان گونه که مشخص نیست چه فردی از مرگ او بیش‌ترین سود را خواهد برد. با این وجود، در جنگ روسیه علیه اوکراین برای تمام طرفین حاضر در جنگ اهمیت دارد که ایده‌های اساسی در مورد آزادی، هستی، سرنوشت و امپراتوری در خطر نباشد. اغلب می‌گویند که این یک تعارض "وجودی" است. دست کم شایسته است که در مورد منشاء فلسفی برخی از این ایده‌ها، ارتباط بین ایدئولوژی‌های هیولاوار قرن بیستمی و آن ایده‌هایی که اکنون تهدیدکننده هستند قدری بیاندیشیم.

دوگین در کنار سایر ایدئولوگ‌های راستگرای معاصر در سراسر اروپا و ایالات متحده (مترجمِ او زمانی با "ریچارد بی اسپنسر" نئونازی آمریکایی ازدواج کرده بود) در مورد جدیت وجودی لحظه کنونی تردیدی ندارد. از این دیدگاه، انسان (بخوانید "مرد"، زیرا در سیستم جنسیتی راست نو این معنا را می‌دهد) ریشه کن شده و باید خود را دوباره کشف کند. برای این منظور سیاست "خاک" و "تعلق" بار دیگر درگیر مبارزه‌ای حماسی با ورشکستگی لیبرالیسم و سرمایه داری غربی است.

همان طور که "ریچارد وُلین" مورخ در کتاب جدید خود با عنوان "هایدگر در خرابه ها" نشان می‌دهد دست کم برخی از این ایده‌ها را می‌توان در نوشته‌های هایدگر ردیابی کرد.

همه چیز در ابتدا بسیار متفاوت به نظر می‌رسید. در دهه ۱۹۲۰ میلادی ایده هایدگر در مورد "بودن در جهانی بی ریشه" زمینه ساز گشایشی فلسفی بود. "هانا آرنت" شاگرد و زمانی معشوق هایدگر، دانشجویان فلسفه در آلمان پس از جنگ که هم نسلی هایش بودند را "گرسنگان ثابت قدم" توصیف کرده بود. آنان برای فهم چه چیزی تشنه بودند؟ هایدگر در کلاس درس در زیرزمین دانشگاه ماربورگ به آنان گفت که تلاش برای ایده‌های متافیزیکی بزرگ را که در پشت سخنان فیلسوفان وجود دارد، فراموش کنید.

او به دانشجویانش گفت که "فریب عقل" جهان مدرن را فقیرتر کرده است. او گفت که حقیقت صرفا در وجود ما وجود دارد. "دازاین" یا "برجاهستی" (برای اشاره به تجربه "بودن" که مختص انسان است) آن چیزی است که در تاریخ مهم می‌باشد؛ سُر خوردن روی نیستی بدون آگاهی قطعی جز آگاهی از مرگ خویش. هیچ نقشه‌ای برای دنبال کردن وجود ندارد به جز خاستگاه پنهان خود هستی.

گویی که یک دیوار شیشه‌ای شکسته بود. هایدگر تاکید کرد که به دنبال آنچه هستید، باشید. در حالی که به دنیایی پرتاب شده اید که شما صرفا می‌توانید به آن واکنش نشان دهید: آن وقت مبارزه برای یک زندگی اصیل می‌تواند واقعا آغاز شود.

هایدگر به زبانی صحبت می‌کرد که نیمی فلسفه و نیمی شعر بود. هایدگر از ابتدا اطمینان داد که میراث او با آرزوی مرگ همراه است. او در سال ۱۹۳۳ میلادی به حزب نازی پیوست. در همان سال رئیس دانشگاه فرایبورگ شد. او در سخنرانی خود در مقام ریاست دانشگاه به دانشجویان و سایر کارکنان دانشگاه گفت که باید به آینده ناسیونال سوسیالیسم متعهد باشند. نازیسم به شغل اداری او نیز محدود نشد. او در فلسفه خود نیز خانه جدیدی برای دازاین در ایده‌های مبتنی بر نژاد و امت آلمانی، درباره کار و مبارزه، فضا و زمین یافت.

معلوم شد که از دید او بی ریشه بودن هستی معاصر را می‌توان با افسانه‌های اسطوره ساز ناسیونال سوسیالیسم حل کرد. در این داستان‌ها فضایی برای حضور یهودیان وجود نداشت و هایدگر به زودی آزار و اذیت دوستان، همکاران و دانشجویان سابق خود را مورد تایید قرار داد. طبیعتا این یک فلسفه نبود. آرنت که خود یهودی بود در سال ۱۹۴۶ میلادی به شکل قابل درک و تلخی گلایه کرد که افکار هایدگر یک "خرافات طبیعت گرایانه (ناتورالیستی) " خطرناک و غیر مسئولانه بود.

هایدگر پس از جلسات نازی زدایی برگزار شده برای وی در پایان جنگ که منجر به محرومیتش از تدریس شد اعلام کرده بود زمانی که با نازی‌ها گذرانده بود کوتاه بوده و چندان قابل توجه نبوده است. با این وجود، فراتر از هر چیز او یک فیلسوف و یک مرد متفکر بود. در نتیجه، تفکر او چرخش شاعرانه‌تری پیدا کرد، زیرا او ماموریت زبانی را آغاز کرد تا هستی را از تباهی‌های دنیای بیش از حد تکنولوژیزه شد و بیش از حد عقلانی (راسیونالیزه) شده بیرون بکشد.

هایدگر در یک سخنرانی در سال ۱۹۴۹ میلادی درباره فناوری توضیح داد که چگونه نیرو‌های غیرشخصی فناوری و عقلانیت پس از جنگ به "تولید اجساد" ادامه دادند گویی که مردانی که عمدا تصمیمات مرتبط با نسل کشی را اتخاذ می‌کردند هیچ ربطی به هیچ یک از آن جنایات نداشتند.

او گفته بود: "صد‌ها هزار نفر به طور دسته جمعی می‌میرند. آیا آنان می‌میرند؟ از بین می‌روند. آنان قطع می‌شوند. آنان به اقلامی از مواد در دسترس برای ساخت اجساد تبدیل می‌شوند. آیا آنان می‌میرند"؟

او با لحنی آهنگین همانگونه که همواره عادت داشت گفته بود: "به سختی متوجه می‌شویم آنان در اردوگاه‌های نابودی، نابود می‌شوند و حتی جدای از آن، اکنون در چین میلیون‌ها نفر از گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند". وُلین می‌گوید هایدگر در حالی این اظهارات را بیان کرده بود که تا سال ۱۹۴۹ میلادی به خوبی مشخص شده بود که "صد‌ها هزار" نفری که او از آنان یاد می‌کند در واقع شش میلیون یهودی بودند.

در دوره پس از جنگ سکوتی در مورد فعالیت هایدگر در زمان جنگ حاکم شد. در واقع، فاشیسم در اتاق بود، اما از آنجایی که هیچ توافقی در مورد شکلی که اکنون به خود می‌گرفت وجود نداشت اجازه داده شد در آنجا بماند و مردم یاد گرفتند که با ناراحتی‌های گاه و بیگاه کنار بیایند. هایدگر هرگز قربانیان نسل کشی نازی‌ها را مورد خطاب قرار نداد و در سال ۱۹۷۶ میلادی درگذشت.

دریدا در سال ۱۹۸۸ سکوت هایدگر در مورد هولوکاست را به عنوان "فرمان به فکر کردن به چیزی که خودش فکر نمی‌کرد" تفسیر کرد. یعنی آن که به عواقب امتناع هایدگر از محکوم کردن آشوویتس برای خود فکر کنیم.

نقطه عطف در این میان انتشار دفترچه‌های سیاه در سال ۲۰۱۴ میلادی بود دفترچه خاطرات فلسفی‌ای که هایدگر در فاصله سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۷۰ میلادی نگهداشته بود و در آن تعهد آشکار و مستمرش را به یهودستیزی و استثناگرایی آلمانی به همراه درجه‌ای از تاریک اندیشی عرفانی خود، آشکار ساخته بود.

علیرغم عصبانیت‌های ایجاد شده پس از آشکار شدن این موضوع هیچ فردی واقعا از مطالب مندرج در آن دفترچه شگفت زده نشد. در این مرحله نیز دوگین و دیگر جان نثاران روشنفکر فاشیسم موج دوم صراحتا نام و کار هایدگر را در حمایت از سیاست خود تداعی می‌کردند. گزارش شده که "استیو بنن" استراتژیست سابق کاخ سفید در دوره ترامپ در مصاحبه‌ای با "اشپیگل" در سال ۲۰۱۸ میلادی به خوانش خود از یک نسخه از زندگی نامه هایدگر اشاره کرده بود.

آیا این لحظه حسابرسی است؟ آیا باید از "مارتین هایدگر" بترسیم؟ پاسخ "وُلین" با تکیه بر انبوهی از شواهد مستحکم برجای مانده مثبت است. او اشاره می‌کند که فلسفه هایدگر به ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم آلوده است و این موضوع اکنون پیامد‌هایی برای میراث او دارد.

کار مبتنی بر شواهد وُلین پاسخ او به افسانه‌های شوخ طبعانه طرفداران آن فیلسوف سیاسی است آنان مدعی می‌شوند که فلسفه هایدگر عقل، لیبرالیسم و ​​دموکراسی و بررسی صبورانه و قضاوت‌های اخلاقی مورد نیاز آن بود. با این وجود، زمانی که از "وجودی بودن" درگیری‌های ایدئولوژیک کنونی مان صحبت می‌کنیم کادر‌های فکری راست نو باور دارند که ملت ها، نژاد‌ها و سرنوشت آشکار "مردم" که از نظر قومی تعریف شده اند اکنون در معرض خطر قرار دارند.

با این وجود، در نبرد جهانی ایده‌های بزرگ دیگری نیز در صف قرار دارند: ایده‌هایی درباره حقوق بشر، آزادی، حاکمیت قوانین بین المللی و سیاست متکثر (پلورال). با این فرض که این ایده‌ها به نوعی خود صحبت می‌کنند در سالیان اخیر خوب عمل نکرده است. گرسنگان ثابت قدم امروز نیز کاملا نشان می‌دهند که تشنه چیزی فراتر از تکرار همان شعار‌های سیاسی در مورد لیبرالیسم مستدل هستند.

فاشیسم و ​​ناسیونالیسم، خون و خاک، سیاست طبیعی ارزشمندترین بینش اگزیستانسیالیسم نیستند. درک زندگی معنادار در جهانی بی ریشه که شرط هایدگر بود طبیعتا به جنگ، نسل کشی، اردوگاه ها، آوارگی اجباری و نارضایتی غیرقابل بیان منجر نمی‌شود. آرنت در سال ۱۹۴۶ گفته بود که تناقض پروژه هایدگر در دهه ۱۹۳۰ میلادی این بود که او در عجله برای تبدیل انسان مدرن به "استاد هستی" این رویاپرداز رادیکال زمانی به شکلی خطرناکی ارزش اخلاقی و سیاسی خودانگیختگی انسان را تنزل داد.

همان طور که "امانوئل کانت" برای اولین بار آموزش داد بدون توانایی ما برای عمل خود به خود سایر ویژگی‌های انسانی مانند "آزادی، کرامت انسانی و عقل" غیرممکن می‌شوند. به بیان ساده اسطوره‌ها و ایدئولوژی‌ها ما را از پاسخ دادن باز می‌دارند.

سال‌ها پس از آن آرنت از سیاستی حمایت کرد که خودانگیختگی عمل و کثرت را ارزشمند می‌دانست. او آموخت لحظه‌ای که ما واقعا از تاریکی خارج می‌شویم لحظه‌ای است که یکدیگر را افرادی می‌بینیم که دنیایی مشترک داریم. پس از آن است که ما شجاعت فراتر رفتن از خود برای عشق ورزیدن به آن جهان را کشف می‌کنیم.

شجاعت وجودی علیرغم تمام ژست‌های تب آلود آن به دور از انحصار ایدئولوگ‌های راستگرا، قومیت گرایان و تندرو‌های جنسیت گرا است. این موضوع را صرفا از زنان خاورمیانه و حامیان آنان یا از مردم اوکراین که منتظر آب شدن آخرین برف و آغاز بهار هستند بپرسید.

منبع: فرارو

کلیدواژه: ایده ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۴۹۵۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مارتین آنسلمی در مسیر موفقیت؛ بیلسای بعدی آرژانتین کیست؟

خیلی‌ها می‌گفتند و الان هم می‌گویند که چون هرگز بازیکن نبودم نمی‌توانم مربی خوبی باشم. برای من مربی بودن به این معناست: داشتن یک ایده، یک مدل بازی. یک روش آموزشی که همه‌‌چیز را دربرگیرد. به کاری که انجام می‌دهید ایمان داشته باشید و سپس آن را به تیم‌تان ارائه دهید...

طرفداری | در دنیای فوتبال امروز، همه‌ی نگاه‌ها به سرمربیان جوان و خوش‌فکری دوخته شده است که معمولاً از پپ گواردیولا یا مارسلو بیلسا تأثیر گرفته‌اند. در میان این مربیان، افرادی هستند که کمتر به آنها پرداخته می‌شود چرا که یا ملیت اروپایی ندارند یا در اروپا مربیگری نمی‌کنند. یکی از این افراد، «مارتین آنسلمی» آرژانتینی، سرمربی ۳۸ ساله باشگاه کروز آزول مکزیک است.‌ او در روزاریو، سانتافه به دنیا آمد و دارای مدرک روزنامه‌نگاری است اما جز مقطعی  کوتاه در تیم فرو، هرگز بازیکن حرفه‌ای نبوده است.

آنسلمی اکنون در میانه یکی از هیجان انگیزترین داستان‌های رنسانس حال حاضر فوتبال است. کروز آزول، در نیم‌فصل اول لیگ مکزیک شرایط سختی داشت و در بین ۱۸ تیم، در رده شانزدهم قرار گرفته بود. پس از آن که آنها فصل را با سه شکست آغاز کردند، باشگاه ابتدا ریکاردو فرتی، سرمربی تیم را برکنار و خواکین مورنو دستیارش، را جایگزین او کرد. مورنو در روزهای فوتبالش، ۱۲۰ بار برای کروز بازی کرده بود. با این حال، این تیم با مورنو تنها به پنج برد از ۱۴ بازی رسید که منجر به تغییر دیگری شد.

کروز آزول، مارتین آنسلمی را انتخاب کرد که به تازگی و بعد از یک سال و نیم هدایت ایندیپندینته دل‌وایه اکوادوز، از هدایت این تیم استعفا داده بود. باشگاه مکزیکی تحت هدایت تاکتیک‌دان آرژانتینی شروعی داشت که کمتر کسی می‌توانست پیش‌بینی کند. لاماکوینا با کسب ۵ پیروزی و یک تساوی در هفت بازی، در صدر لیگ کلاسورا قرار گرفت. بهبود فرم آنها را می‌توان به دفاع مستحکمی که فقط سه گل خورده و خط حمله‌ای که ۱۰ گل به ثمر رسانده بود، نسبت داد.

قهرمانی در سن پایین آنسلمی تنها ۳۸ سال دارد اما مربی باتجربه‌ای محسوب می‌شود. دوران مربیگری او در سال ۲۰۱۵ با تیم‌های جوانان اتلتیکو اکسکرسیونیستاس و کامیسیون اکتیویدادس در آرژانتین آغاز شد. او سپس در تابستان ۲۰۱۶ دستیار گابریل میلیتو در اتلتیکو ایندیپندینته شد اما تنها تا پایان همان سال در این سمت حضور داشت. این مربی در ژوئیه ۲۰۱۷ در باشگاه اتلتیکو آتلانتا، تیم دسته دومی در لیگ اروگوئه دستیار سرمربی شد و نزدیک به یک سال در آنجا ماند تا اولین تجربه سرمربیگری خود را در یونیورسیداد کاتولیکا بی‌آغاز کند.

یک سال بعد، او به عنوان دستیار میگل آنخل رامیرز، به ایندیپندینته دل‌وایه اکوادور پیوست. هردوی آنها در دسامبر ۲۰۲۰ باشگاه را ترک کردند و سه ماه بعد بار دیگر در اینترناسیونال به هم ملحق شدند و این همکاری تا تابستان همان سال ادامه داشت. آنسلمی در ژانویه ۲۰۲۲ سرمربی تیم دسته اولی یونیون لا کالرا شیلی شد اما تنها چهار ماه دوام آورد چرا که این تیم فقط سه بازی از ۱۵ بازی با این مربی را بردند و ۴ شکست و ۸ تساوی ثبت کردند.

در ماه مه همان سال، او به ایندیپندینته دل‌وایه بازگشت، این بار به عنوان سرمربی تیم اصلی. این بار، آنسلمی از شانس خود نهایت استفاده را برد زیرا این تیم در شش بازی اول خود، پنج برد و یک تساوی کسب کرد. این مربی در اکتبر ۲۰۲۲، اولین جام دوران حرفه‌ای خود را با شکست ۲-۰ سائوپائولو در فینال کوپا سودامریکانا (رقابتی هم‌سطح با لیگ اروپا) به دست آورد. یک ماه بعد، با پیروزی ۳-۱ مقابل تیم «۹ اکتبر» در فینال، قهرمان کوپا اکوادور شد.

آنها فوریه و مارس ۲۰۲۳ دو عنوان دیگر نیز به دست آوردند و توانستند ایندیپندنته اس‌دی اوکاس (۳-۰) و فلامنگو (۵-۴ در ضربات پنالتی، ۱-۱ در مجموع) را در فینال‌های سوپرکوپا اکوادور و رکوپا سودامریکانا (سوپرجام باشگاه‌های آمریکای جنوبی) شکست دهند. در همین حال، این مربی تیمش را به مقام دوم سری‌آ سگوندا اتاپای ۲۰۲۲ نیز رساند و پس از آن، در سری‌آ پریمرای اتاپای ۲۰۲۳ در صدر جدول قرار گرفت آنهم با آمار شگفت‌انگیز ۲۰ برد و سه تساوی در ۳۰ بازی!

با این حال، ایندیپندینته در سگوندا اتاپای ۲۰۲۳ فرم خوبی نداشت. آنها فقط در ۶ بازی از ۱۵ بازی خود پیروز و هشتم شدند. این تیم سپس فینال ترسرا اتاپای را در ضربات پنالتی باختند که ششمین بازی متوالی بدون برد آنها را رقم زد. پس از آن بود که آنسلمی باشگاه را ترک کرد. او سپس به مکزیک و کروز آزول رفت و هنوز در این تیم به کارش ادامه می‌دهد.

رویکردهای تاکتیکی پیش از اینکه به خط حمله پرفروغ کروز آزول بپردازیم، مهم است که بر میزان پیشرفت دفاعی آنها تاکید کنیم. قبل از آمدن آنسلمی، این تیم ۱.۷۱ گل در هر بازی لیگ دریافت می‌کرد که این رقم زیر نظر آنسلمی ۸۳.۶٪  درصد کاهش داشته. او تنها یک بار در هفت بازی از  آرایش (۳-۳-۴) استفاده کرده و در دیگر بازی‌ها با پنج سیستم مختلف در پنج مسابقه ظاهر شده است. (۱-۴-۱-۴، ۳-۴-۳، ۲-۵-۳، ۲-۳-۵ و ۲-۱-۴-۳)

در پنجره نقل و انتقالات ژانویه، آنسلمی بر خرید ۶ بازیکن تأکید داشت - کوین میر و لوئیس خیمنز در پست دروازه، کامیلو کاندیدو و گونزالو پیووی در دفاع چپ، لورنزو فاراولی در میانه زمین و گابریل فرناندز به عنوان مهاجم. این بازیکنان به ترتیب از اتلتیکو ناسیونال، نکاکسا، کلاب ناسیونال، راسینگ کلاب، دل‌وایه و پوماس به این تیم پیوستند. به غیر از دو دروازه‌بان، چهار بازیکن دیگر ۲۸ تا ۳۰ سال دارند و همین موضوع نشان می‌دهد آنسلمی به فاکتور تجربه برای کسب موفقیت آگاه است.

باوجود تغییرات متعدد در ترکیب، کروز آزول با توجه به شکل دفاعی و پرسینگ خود، از اصول مشابهی استفاده می‌کند که با نگاهی به مسابقات این فصل نمایان می‌شود. مثلاً زمانی که حریف در خط دفاع خود تصمیم به بازی‌سازی می‌گیرد، یکی از مهاجمان آماده می‌شود تا بازیکن صاحب توپ را پرس کند و سپس توپ به یک هافبک داده می‌شود تا حمله را سازماندهی کند. کروز آزول از یک خط دفاعی بالا استفاده می‌کند، دو بازیکن مسئولیت پرس را برعهده دارند و دو بازیکن عقب می‌نشینند تا در صورت ضدحمله، برتری عددی تشکیل دهند. یکی از مهاجمان نیز در جای خود باقی می‌ماند.

زمانی که حریف در حمله نیز توپ را در اختیار دارد، تیم آنسلمی خط دفاعی ۵ نفره تشکیل می‌دهد، در حالی که دو هافبک نیز عقب می‌کشند. آن‌ها جناح مقابل را باز می‌گذارند و با سوئیچ پرسرعتی، برتری در عمق خود را افزایش می‌دهند. با توجه به خط دفاعی سه نفره مورد استفاده تیم آنسلمی، بسته به اینکه دفاع تا چه اندازه می‌تواند توپ را پیش ببرد، این تیم می‌تواند با پخش کردن مدافعان میانی خود و بالا بردن مدافعان کناری، برتری عددی مورد نیاز را در خط میانی یا حمله ایجاد کند.

مفهوم بازیکنان دونده‌ی میانه میدان نیز به کروز آزول کمک کرده که بیشتر اوقات فضایی برای پاس‌هایی پیدا کند که در ابتدا غیرممکن به نظر می‌رسند. در کارهای بدون توپ نیز آنها یکی از قوی‌ترین تیم‌های جهان‌اند. بنابراین، حملات کروز آزول بر اساس گسترش بازی، شروع با دفاع، دستیابی به برتری عددی در بخش‌های کلیدی و سپس لمس توپ‌های پایانی به‌طور دقیق است.

گفت‌وگوی خواندنی مجله‌ای آرژانتینی با آنسلمی:

«من هرگز رویای فوتبالیست شدن نداشتم. با وجود اینکه در فرو چند بازی انجام دادم اما فکر می‌کنم شرایط فوتبال بازی کردن را نداشتم. چند سال آنجا بازی کردم اما برای من، هدایت تیم چیزی است که از کودکی دوست داشتم. در دبستان و دبیرستان یک رهبر بودم. یادم می‌آید که در جام جهانی ۲۰۰۲ یا حتی قبل از آن و در ۱۵ سالگی به کسی گفتم که قرار است مربی فوتبال شوم. و او گفت که این غیرممکن است زیرا فوتبال بازی نکرده بودم و پاسخ دادم: "خواهید دید که مربی فوتبال خواهم شد." بنابراین، از کودکی رویایم کاملاً واضح بود.
مارسلو (بیلسا) همیشه مربی‌ای بود که از او دفاع می‌کردم چون ما بیلسیستاها چنین هستیم و از او دفاع می‌کنیم. مهم نیست چه چیزی، اما باید از آن دفاع کرد، مثل یک دین است. یک نوجوان بودم که تیم ملی آرژانتین از جام جهانی حذف شد و به این خاطر در مدرسه با سایرین دعوا می‌کردم اما چرا؟ خب، چون هوادار نیوولز هستم و برای هواداران نیوولز، مارسلو همه‌چیز است. بعدها با تیم‌های بیلسا و نیولز فهمیدم فوتبال چیست. چهار ساله بودم و تیم نیولز را از نزدیک می‌شناختم. این اولین چیزی بود که از ذهن یاد گرفته بودم و در مجله‌ای درباره او خواندم و به عکس‌ها نگاه می‌کردم تا ببینم چه کسی در تیم درخشیده است.

حتی موتور سیکلتم را فروختم تا بتوانم به دیدن بیلسا در اسپانیا بروم اما آن موتورسیکلت مشکلات زیادی برایم به وجود آورد. مادرم مخالف خریدن موتور بود اما هنگام تردد با اتوبوس و خواندن در آن، سرگیجه می‌گرفتم. با اینکه از موتور می‌ترسیدم اما خریدم. سپس برای سفر به اسپانیا آن را فروختم، بلیط‌ها را قسطی گرفتم و رفتم. این فرصت را داشتم که به لزاما بروم تا یکی از تمرینات بیلسا را ببینم. در آن زمان در اتلتیک او درهای تمرین را به روی همه باز می‌کرد. بنابراین به تمرین رفتیم. تمرین را تماشا کردیم و سپس در حالی که بیلسا در فینال کوپا دل‌ری ۲۰۱۲ بازی می‌کرد، تیم به مادرید رفت و ما هم به مادرید سفر کردیم. و یک روز قبل از آن، من در هتل منتظر او بودم، افراد زیادی آنجا حضور داشتند و او پیراهنی را برای من امضا کرد.

خیلی‌ها می‌گفتند و الان هم می‌گویند که چون هرگز بازیکن نبودم نمی‌توانم مربی خوبی باشم. برای من مربی بودن به این معناست: داشتن یک ایده، یک مدل بازی. یک روش آموزشی که همه‌‌چیز را دربرگیرد. به کاری که انجام می‌دهید ایمان داشته باشید و سپس آن را به تیم‌تان ارائه دهید و از آنها بخواهید تا آن را با تفاوت‌هایی که ممکن است در طول راه رخ دهد، انجام دهند. با برنامه‌ریزی که شخص دارد، به نوبه خود موفق می‌شود. بنابراین همه اینها مستلزم داشتن ایده‌های خوب، داشتن توانایی متقاعد کردن و داشتن انعطاف‌پذیری برای درک این موضوع است و فراموش نکنید که باید زمینه را درک کنید و لحظه را درک کنید، و درک کنید که چه چیزی به هر فوتبالیست ضربه می‌زند و مشکلات را شناسایی کنید. همیشه وقتی یک برنامه بازی می‌چینم، به برنامه‌ای که دوست دارم فکر نمی‌کنم، به کسانی که می‌خواهند آن را بازی کنند می‌اندیشم. وقتی به تیم فکر می‌کنم، در عین حال به فردی فکر می‌کنم که قرار است این کار را انجام دهد. خود را به جای طرف مقابل قرار می‌دهم تا سعی کنیم به بهترین نتیجه ممکن برسیم و در خدمت تیم باشد.

باید به این فکر کنم که بازیکنم چه احساسی خواهد داشت زیرا شما از او چیزی متفاوت می‌خواهید. همچنین باید به این فکر کنم که چگونه او را متقاعد و از او محافظت خواهم کرد. همه اینها، جدا از این که ایده می‌تواند بد باشد، باعث می‌شود که یک فوتبالیست متقاعد شود.  این واقعیت که اندکی فوتبال بازی کرده بودم باعث می‌شد بیشتر ارتباط برقرار کنم زیرا با حضور در زمین بازیکن بودن را احساس کرده بودم. سوالات زیادی از خودم می‌پرسم که اگر فوتبالیست بودم از خودم نمی‌پرسیدم. اما ضرری ندارد، با سوالات به نتیجه می‌رسیم.»

تعریف‌‌ات از موفقیت؟

«برای جامعه هواداران یا برای جهان، برنده شدن، موفقیت است. باید پیروز شوید تا بفهمید زیبایی برنده شدن دقیقاً همان چیزی است که تجربه می‌کردید و در آن زمان از آن لذت نمی‌بردید تا برنده شوید. وقتی برنده نشدم خوشحال‌تر بودم اما اکنون فکر می‌کنم همه چیز خیلی سریع اتفاق می‌افتد و به همین دلیل بردن را ترجیح دادم. هرگز برای برنده شدن تسلیم نمی‌شوم. هرگز، هر هزینه‌ای که داشته باشد.»

از دست ندهید ????????????????????????

ژوزه مورایس: باافتخار مسلمان شدم و عضوی از یک خانواده ایرانی‌ام آرنه اسلوت سرمربی جدید لیورپول لغو قانون رشد چگونه فوتبال ایتالیا را نابود می‌کند؟ بازیکن فرانسوی به دلیل عوارض واکسن کرونا از فایزر شکایت کرد!

دیگر خبرها

  • مارتین آنسلمی در مسیر موفقیت؛ بیلسای بعدی آرژانتین کیست؟
  • توخل فاش کرد: چرا بایرن از رئال می‌ترسد!
  • فرستاپن: استون مارتین به دنبال قهرمانی با آلونسو است